افاضات جدید پرنسس زیبا
هر هفته با خودم می گم که حالا ارنیکا جونی دیر خوابیده پس حتما این جمعه می تونم تا ساعت ١٠ صبح یا نه حداقل ٩ بخوابم اما امان امان !!! راس ساعت ٧:٣٠ از خواب بیدار می شی و تند تند منو بوس می کنی و قیافه من
ارنیکا : ماما ناناز چشاتو با کن ممین هبا روشنه اوشید اومده بیدا شو صبح به خیر .چشاتو کم با نتن زیهاد با تن ( مامان ساناز چشماتو باز کن ببین هوا روشنه خورشید اومده بیدار شو صبح به خیر .چشماتو کامل باز کن )
ارنیکا : ماما بپل پوپول من بیا اوشلت اونم مواتو دونه اونم . گوشباله بندازم . آلالشت بتنم . لات برات بزنم بلیم با هم نانای اونیم .( مامان تپل مپل من بیا خوشگلت کنم موهاتو شونه کنم. گوشواره بندازم .آرایشت کنم . لاک برات بزنم بریم با هم نانای کنیم . )
ارنیکا : ماما ناناز بیلم شهل بازی بعد بلیم پیزا بخولیم بعد بریم بچه طوطی ببینیم . (مامان ساناز بریم شهر بازی بعد بریم بریم پیتزا بخوریم بعد بریم بچه طوطی ببینیم ) آخه نزدیک پیتزا فروشی یه مغازه بزرگ پرنده فروشی که هر دفعه که می ریم غذا بخوریم باید یه سری هم به پرنده های اونجا بزنی .
ارنیکا : مامان هبا آلودست تو چیرا شال نبستی ؟ هان ؟