جشن تولد رژینا

چند روز پیش زندایی مژگان زنگ زد و ما را برای تولد رژینا دعوت کرد وقتی بهت گفتم حسابی خوشحال شدی چون عاشق تولد وکیک و قر دادنی ...

توی راه خیلی خوشحال بودی و همش تولد تولد می خوندی انقدر شادمانه دورخودت می چرخیدی و می رقصیدی که لذت دنیا را می بردم . تو کل تولد تو رژینا فقط می رقصیدین و تا اهنگ خاموش می شد جیغتون می رفت رو هوا !!! یه موضوعی که بارم خیلی جالب بود این بود که عین آدم بزرگها خودت را با رژینا مقایسه می کردی  مثلا وقتی رژینا می چرخید و پیرهن خوشگلش عین سیندرلا می رفت رو هوا تو هم همین کار را می کردی و تازه اعتراض می کردی که چرا پیرهنت مثل رژینا نمی ره رو هوا ! یا به موهای گوجه رژینا با یه حالتی نگاه می کردی و بعد دست رو موهای خودت می کشیدی عزیزمممممم  تو برای من زیباترین دختر دنیایی دختر بانمکم . شک نکن .

انقدر رقصیده بودین و تقلا کرده بودی که دیگه موقع شام تحمل نداشتی غذا برات بکشم فقط می خواستی سریعتر بخوری طوری که نزدیک بود بری تو دیس غذا .

موقع شام رفتی صندلی رژینا را آوردی و نشستی سر میز از اونجایی که  آراد هم دوست داشت بشینه و تو مقاومت کردی و نزاشتی چشمت روز بد نبینه یه دفعه آراد صندلی را چپ کرد و تو با کله خوردی زمین الهی بمیرم یه گریه از ته دلی کردی که دل همه کلی برات سوخت البته مامی و بابا آراد هم خیلی ناراحت شدن و ازدلت در آوردن و تو هم انقدر گرسنه بودی که غذاخوردن را به گریه ترجیح دادی

در کل جشن خیلی خوبی بود چون به دخترکم بسیاااااار خوش گذشت . و شادی ارنیکا شادی هزار باره منه