آرنيكاآرنيكا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

coopolpa

خونه جدید

1392/3/20 9:47
727 بازدید
اشتراک گذاری

تا زمانی که بچه بودم ماه خرداد برام ماه امتحانات آخر سال و شروع تعطیلی ها و البته تولدم بود به همین خاطر این ماه رابا وجود استرس هاش خیلی دوست داشتم حالا هم که دیگه سر خونه و زندگی خودمون رفتیم این ماه شده برام قوز بالا قوز! چون موعد تمدید قرارداد خونس و ما حسابی در گیر و دار پرژه اسباب کشی ! از اونجایی هم که خیلی خوش شانسم هر خونه ای می خواییم اجاره کنیم صاحبخونش یه پسر داره که بختش بسته شده و تا سن 40 سالگی ازدواج نکرده آمااااااااا تا من قرارداد را می بندیم و خونه را اجاره می کنیم میشیم خوش قدم ! شازده بختش باز میشه و ما هم باید سر سالمون اسباب و اثاثیه را بزاریم رو کولمون و روز از نو !!! هی دل غافل !!! حالا اگه فکر می کنید کسی بختش بسته شده و با هزار تا دعا و نذر و نیاز وسرکتاب باز کردن براش جوابی نگرفتین می تونین امتحان کنید به جان خودم به سال نکشیده بختش باز می شه و می ره سر خونه و زندگیش نیشخند. قدم دیگه چه کنیم باید طلاگرفت این قدم ما را البته برای دیگران ها نه خودمون چشمک

خرداد امسال هم مجدد پروژه اجرایی شد نیمه های خرداد که مقارن بود نعطیلی 14 و 15 اسبابمون را گذاشتیم رو کولمون و خونه جدید . یه خونه جمع و جور خوشگل و نوساز مثل همه خونه هامون ... هورایه ساختمون 4 طبقه تکواحد که ماطبقه سومش هستیم یه بالکن کوچولو تو آشپزخونش داره که سه تا گلدون آویزی برای لبه نردش گرفتیم و شعمدونی های خوشگل کلی با صفا کرده بالکنمون را ... یه اتاق خواب  که با هزار عششششششششق برای دخترکم با سرویس خواب سفید مدل پرسنس و رو تختی و پرده باربی و لوستر سفید پر از پروانه و یه فرش خوشگل که مدل نقاشی های بچه هاست تزیین ومرتبش کردیم . یه اتاق رویایی سفید و صورتی  که وقتی دخترکم توش با اسباب بازی هاش می شینه و بازی می کنه عین یه پرنسس تو قصرش . همه لوازم ها را با دقت و وسواس خاص خریدم و با یه دل پر از آرزو که دخترکم توش بهترین بچگی را تجربه کنه قلب 

برعکس خونه قبلی که موقع اسباب کشی ارنیکا حسابی بهونه می گرفت و طول کشید تا به خونه اخت بگیره .این خونه را از روز اول دوست داشت و وقتی برای اولین بار اومد تو خونه از خوشحالی فقط بدو بدو می کرد و به همه جای خونه سرک میکشید در دستشویی را باز میکرد و بایه آب و تابی می گفت واییییی چه دستویی اوشکلی (چه دستشویی خوشگلی) چه حموم بزرخی (بزرگی ) تا حدی که حاضر نمیشد بره خونه مادربزرگاش تا ما بتوینم خونه را بچینیم .این خونه را خیلییییی دوست دارم چون پره از آروزهای دخترکم یه اتاق خواب خوشگل متخص خودش /یه بالکن / پله هایی که نرده داره و خودش میتونه به راحتی بالا و پایین بره/ زنگ در خونه که به راحتی دستش بهش میرسه تا خودش زنگ بزنه و از آیفون صحبت کنه / کلیدهای برق که پایینه و با خاموش شدن لامپ راهروها ذوق کنه که خودش می تونه روشنش کنه یا وقتی ما برق ها را خاموش می کنیم که وقت خوابه بگه نهههههه و بدو بدو بره دوباه روشنشون کنه و بایه نیشخندی بگه روشنش کردم شیطان   

این اسباب کشی خیلی سبک بود و من و بابایی خسته نشدیم چون خاله سپیده مهربون از اول پروژه که جمع کردن اثاثیه بود تا پهن کردن و خرید و چند روز بعد از اساب کشی همچنان همراهمون بود امیدورام بتونم هر وقت کمک خواست در کنارش باشم تا یه ذره از زحمت و محبت خواهر دوست داشتنی من جبران بشه ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به coopolpa می باشد