ویار ....گوجه سبز
شب سال تحویل بابا جونی مغازه بود و به من گفت : برای سال تحویل برم اونجا تا سه تایی با هم باشیم مگه من می تونستم مخالفت کنم تا می گفتم نمی شه می گفت : به من ربطی نداره بچم باید بامن باشه؟!!!!!!!! خلاصه کلی تیپ زدیم و رفتیم پیش بابایی ،عجب شبی بود انقدر خوش گذشت .......که نگو کلی بزن وبرقص منم کلی عیدی جمع کردم هوراااااااااا هم برای شما نخودچی وهم برای خودم بازم هوراااااااااا آخر شب هم من و بابا جونی رفتیم رستوران و یه چلوکباب مشتی زدیم تو رگ تورستوران روی میز کناریمون هم گوجه سبز دیدم .....آی انقدردلم خواست که نگو، دیگه به هر نحوی بود بهشون گفتیم اوناهم گوجه سبزشون را دادن به ما به به .... آخر شب هم سر راه رفتیم خونه ...
نویسنده :
مادر خانومی وآقای پدر
14:22