آرنيكاآرنيكا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

coopolpa

دونه دلم 15 ماهگیت موبارک

1390/7/23 13:58
305 بازدید
اشتراک گذاری

به نام بهترین پرستار هستی

صبح که داشتم می امدم سرکار تو کوچولو ناز نازی را به بهترین و بزگترین و مهرباترن هستی سپاردم و از خدای مهربون خواستم تا بعدازظهر که می یام مهد دنبالت توی دلت کو چیکت غم نیاد و حسابی بهت خوش بگذره و این ساعتها خیلی خیلی زود تموم بشه ...

شاید اگه بگم صدها مقاله در مورد سن مهد کودک رفتن بچه ها خوندم و درموردش با خیلی از افراد مشورت کردم دروغ نباشه و می دونم برات خیلی زود مهد رفتن اما ببخش ما را که مجبوریم. وقتی می گم مجبور نه اینکه فکر کنی مامانت عاشق پوله و می خواد اسکناس رو هم بچینه نه به خدا دختر عزیزم برای گذروندن ساده ترین شرایط زندگی من مجبورم سرکار برم و تو را روزی 8 ساعت تنها بزارم ... خیلی بده که شرایط زندگیت طوری باشه که نتونی تصمیم بگیری و مجبور به انجام یه کار باشی خیلیییییییییی سخت . تنها دلخوشیم اینکه تو مهد با دوستات بازی می کنی و بهت خوش می گذره که البته خدا کنه که همین طور هم باشه .

بعد ازظهر ها که از مهد می یارمت  حسابی باهات بازی می کنم و سعی کردم محیط خونه را برات خیلی شاد و مفرح کنم سی دی موسیقی بازی های آوازی سودابه سالم را از موسسه ودا تهیه کردم و برات می زارم و با هم بازی می کنیم وکلی قر می دیم دو تایی البته تا وقتی بابایی نیومده چون جلوی محسن خجالت می کشیم خجالت

بعد یه عصرونه مقوی و مفصل هم برای شاهزاد کو چولو خونمون درست می کنم و تو هم خدا را شکر از وقتی مهد رفتی اشتهات خیلی بهتر شده و بدون دردسر غذا ها را می خوری و من از این موضوع بسیار خرسندم .خوشمزه

اوایل که مهد رفته بودی شب ها خیلی زود می خوابیدی و من و بابایی کلی دلمون از این بابت می گرفت .چون اصولا ما سه تایی بهمون خیلی بیشتر خوش می گذره ...شب ها که داستانی داریم سه تاییمون روی یه تخت دونفره  می خوابیم .خندهاصلا هم سخت نیست در عوض تا صبح با آرامش می خوابیم زبان

تو کتاب خوندم که از اسباب بازیهای مخصوص سن شما  اشیا کشیدنی یا هل دادنی بماند که شما یه 2 ماهی هست که این بازی ها راشروع کردی به همین خاطر هم با محسن بابا رفتیم مغازه اسباب بازی فروشی و به سلیقه خودت برات یه کالسکه حمل عروسک خریدم ... می گم به سلیقه خودت برای اینکه من وبابایی بین یه کامیون و کالسکه مردد بودیم که تو کالسکه را که به دیوار آویزون بود را همچنان کشیدی که جای تردید برامون نزاشتی ههههه وقتی کالسکه را خریدیم تو گریه گریههههههههه که همین الان باید باهاش بازی کنی واااااااااااااااااای حالا من و بابا مونده بودیم با یه کالسکه و تو هم با یه کالسکه دیگه خندهخنده بازاری شده بود دیدنی . سوژه کل خیابون شده بودیم همه به تو نگاه می کردن و کلی قربون صدقت می رفتن تند تند می دوییدی و کالسکت را به جلو هل می دادی جلو یه مغازه هم که می رسیدی کالسکه را می زاشتی و سر تو داخل مغازه می کردی و اد اد می گفتی و دوباره می اومدی بیرون کالسکت را هل می دادی یه ذوقی داشتی که نگووووووووووووو انگار ازدیدن تو همه به هیجان می اومدن با نهایت عشق و لذت این کار راانجم می دادی و لبریز از شوق و ذوق بودی ...امیدوارم روزی نی نی نازت را درون کالسکه بزاری و ببری تفریح دونه دلممممممم

البته برات خمیر بازی آریا و رنگ گواش آریا مخصوص کودکان زیر سه سال و غیر سمی هم خریدم می خوام باهات بازی ها آموزشی را شروع کنم .

پازل هایی که یک یه گیره برای برداشتن داره و پاستل های نقاشی و بازی با

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به coopolpa می باشد