سال نوی متفاوت
به نام خدای گل و سبزه و بهار
خدای مهربون که درخت خشک و بی جان را دوباره جان بخشید وبهش طراوت داد
خدای خوبم به روح ما هم شادی و طراوت عطا کن به ما سرزندگی و سرسبزی بده تا دچار روزمرگی نشیم و چیزهای قشنگ زندگیمون برامون عادی نشه و هر روزمون را یه روز قشنگ وناب
ببینیم .... یه روزاستثنایی که برامون بهترین هدیه از طرف بهترین مخلوقه
بالاخره بعد از کلی بدو بدو
عید ۹۰هم رسید عیدی که با همه عیدها متفاوت بود جون ما یه کنجد تپل
مپل داشتیم و حالا دیگه تنها نبودیم و با دخترکم می رفتیم عید دیدنی ......آخ که چه مزه ای داشت
یه حس فوق العاده ای داشتم وقتی آرنیکا کو چولو من عیدی می گرفت با خودم می گفتم آی آی چه
زود گذشت وفصل عیدی گرفتن منم به اتمام رسید و حالا نوبت دخترمه، عینه یه چشم به هم زدن
شب سال نو ،من و بابایی و دخمل گلی تا ساعت ۲:۳۰ شب بیرون بودیم و کلی خرید کردیم از خرید
لباس گرفته تا ماهی و سبزه شب عید فکر کن حالا ساعت ۲:۴۵ هم سال تحویل بود دیگه فکر کن که
ما چه جوری سفره را آماده کردیم ........اما آخ آخ سه تاییمون هم با همون لباسها سرسفره
هفت سین نشستیم .....
محسن با یه آرامش و حس خیلی قشنگ برای آرنیکا از سفره هفت سین و مراسم های عید
می گفت که من واقعا لذت بردم کنجد هم همینطوری با دقت گوش می داد
حالابریم سراغ عیدی امسال که آقای پدر به دخملیشون یه کلاغ خیلی گنده بانمک داد ومن
هم یه گردنبد طلا موبارکککککککککککت باشه ناناز مامان ساناز